جدول جو
جدول جو

معنی گل روئیه - جستجوی لغت در جدول جو

گل روئیه
(گُ)
دهی است از دهستان طارم بخش سعادت آباد واقع در شهرستان بندرعباس و 42000گزی جنوب حاجی آباد و 5000گزی جنوب طارم. هوای آن گرم و دارای 142 تن سکنه است. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن خرما و غلات است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُلْ)
دهی است از دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان که در 42000گزی شمال خاوری بافت، سر راه مالرو جواران به رابر واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 85 تن است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
دهی است کوچک از دهستان گور، بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت، واقع در 50 هزارگزی خاور ساردوئیه و 4هزارگزی شمال راه مال رو ساردوئیه به دارزین. دارای 12 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم که در 69000 هزارگزی جنوب خاوری راین کنار شوسۀ بم به جیرفت واقع شده است. هوای آن سرد و سکنۀ آن 70 تن است. آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت وراه آن شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گِ لِ)
بعربی طین رومی گویند. مخفف قابض بود. با آب کاسنی طلا کنند، خونی که از چشم برآید بازدارد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گلگون و آنکه چهرۀ آن مانند شکوفه باشد. (ناظم الاطباء). گلرو. زیبارو. زیبا. گلچهره:
گر شاهد است سبزه بر اطراف گلستان
بر عارضین شاهد گلروی خوشتر است.
سعدی (بدایع).
یارمن شکرلب و گلروی و من در درد دل
گر کند درمان این دل زآن گل و شکر سزد.
سوزنی.
هنگام گل رسید ز گلروی لعبتی
بر بوسه رام گشته محابامکن کنار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(گَئی یَ)
ده کوچکی است از دهستان سیاه کوه بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 97000گزی جنوب بافت، سر راه مالرو کوشک به ده سرد. هوای آن سرد و دارای 15 تن سکنه است. مزرعۀ ده نو جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُرْ رِ)
دهی است از دهستان حومه باختری شهرستان رفسنجان، واقع در 20000گزی جنوب شوسۀ رفسنجان و 35000گزی جنوب رفسنجان به کرمان. هوای آن سرد، دارای 112 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه فرعی دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا